اولین روز تنهایی
پسر نازم دیروز٢٥ دی ماه بود واولین روز تنهایی ما من که شب قبلش تاساعت٣.٣٠ صبح بیدار بودم وبرای شما شیر میدوشیدم واز طرفی هم استرس داشتم ونمیتونستم بخوابم صبح هم ساعت ٦از خواب بیدار شدم ودوباره برای شماشیر دوشیدم ولی نمیدونم که چرا زیاد شیر نداشتم فقط تونستم ١٦٠ سی سی برات شیر بدوشم وشماهم ساعت ٧از خواب بیدار شدی ودیگه نخوابیدی وحسابی شارژ بودی تااینکه رسیدیم خونه مامانی جالب اینجابود که مامانی،بابایی،میثاق منتظر شمابودن وهمچین به استقبالت اومدن که نگو عسلم منم از صبح کاری نداشتم جز گریه کردن وموقع اومدنم حتی نتونستم به صورتت نگاه کنم وبا گریه از خونه مامانی در اومدم تا با بابارضا بیاییم شرکت توراهم کمی گریه ک...
نویسنده :
مامان نسی
14:34